کاوشگر خش خشهای یک رد پا درسکوت مرده برگ درباره وبلاگ خش خش آهسته گامهایت را بر پکیر بی جان برگ می شنوی... تو می پنداری جان ندارم... این خش خش صدای خرد شدن آخرین داشته ام از سبزینگی است که در زیر چکامه غرور خود خرد می کنی و پیش می روی...اما افسوس که تو تنها از سیل فغان و ناله من تنها خش خش شکستن گوشت و پوستم را می شنوی و مرا مرده می پنداری.... ولی هنوز ساقه های تنومند این پیکر بی جانم در زیر چکامه لگد کوب تو مقاوم است... نويسندگان
صفحه قبل 1 صفحه بعد
موضوعات
|
|||||||||||||||||
|